وقتی کارهایی را که دوست دارم و از انجامشان لذت میبرم، انجام میدهم، دنیای بیثبات و غیرقابل پیشبینی، قابل تحمل میشود.گویی زمان از حرکت بازمیایستد و من شبیه یک دوندۀ ماراتن، فقط میخواهم بدوم و خودم را به خط پایان برسانم.آنگاه، سرشار از لذت انجام کار موردعلاقهام، برای اندک زمانی، دنیای خاکستریام سرخ و سفید شود.مانند سیبی که وقتی به بالا بیاندازی هزارچرخ میخورد تا به زمین برسد.همان فاصله همان از خود بی خود شدن دلیل دوستداشتنی بودنشان است.کارهایی که در خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
مثل خون در رگهای من
این گرگ سالها ست که با گله آشنا ست...
دوستداشتنی ,انجام ,دنیای ,کارهایی ,خاکستریام ,سرخ ,سیبی که ,مانند سیبی ,شود مانند ,سفید شود ,که وقتی
درباره این سایت